نفت و بختیاری
در خلال سال های 1899 تا 1902 که کشمکش هایی بین کشور های روس و انگلستان بوده و هر کدام چشم طمع به خاک کشورمان ایران داشتند با پیشنهاد و گرفتن امتیاز نفت و راه آهن از یکدیگر گوی سبقت بگیرند . در سال 1901 ویلیام ناکس دارسی موفق شد تا امتیاز نفت را از مظفر الدین شاه قاجار بدست آورد تا از نفوذ روس به خلیج فارس جلوگیری کند.
یک تاریخ نویس روس می نویسد ، چشم پوشی ما از کسب امتیاز خط آهن و تأئید امتیاز ی که انگیسی ها بدست آوردند (امتیاز نفت ) اولین شکست اقتصادی و سیاسی ما در آغاز جنگ روسیه و ژاپن بود و تنها چند سال وقت لازم بود تا حکومت ما اهمیت این شکست را احساس کند.([1])در قرارداد ده ماده ای تنها دو ماده آن مربوط به بختیاری ها بوده که امتیاز دارسی در قلمرو آنها قرار گرفته بود . ماده سه – دولت علیه ایران کلیه اراضی غیر مزروعی واقع در حوزه امتیاز را در صورت نیاز جهت اجرای عملیات بلاعوض در اختیار مهندسین صاحب امتیاز قراردهد و صاحب امتیاز بهای عادلانه ای به قیمت روز پرداخت نماید .
ماده نه – دولت علیه ایران به صاحب امتیاز اجازه می دهد تا هرگونه تأسیسات یا محدثاتی که مورد نیاز کارهای عملیاتی باشد ، در منطقه قرارداد دایر و ایجاد کند . مهندسین ابتدا در مرز عراق در چاه سرخ در غرب کرمانشاه شروع به حفر چاه کردند اما بعد از دو سال به عللی عملیات خود را متوقف کرده و با تمام وسایل به منطقه قشلاق بختیاری در محلی به نام ماماتین نقل و مکان کردند و در سال 1905 م. در این ناحیه شروع به عملیات حفاری کرده و متعاقب آن در سال 1907 م. دامنه عملیات خود را در منطقه نفتون مسجدسلیمان گسترش دادند. در سال 1908م. تلگرافی مبنی بر توقف عملیات بدست رینولدز سر مهندس رسید اما او تلاش نمود و منتظر دستورات کتبیزماند که یکباره نفت با قدرت فوق العاده ای شروع به فوران کرد .
هنگامی که پریس با خوانین سر گرم گفتگو در مورد جاده بختیاری بود شایعاتی در مورد اعطای نفت به دارسی و ایجاد شرکت جدیدی به نام سندیکای امتیازات به کوش می رسید .([2])خوانین قبل از شروع عملیات می خواستند که از قصد نهایی صاحب امتیاز در قلمرو بختیاری اطلاع حاصل کنند. در طی سفر پریس در سال 1905 م. به منطقه بختیاری و انعقاد قرارداد تغییراتی در منطقه بختیاری بوجود آمد ، نجفقلی خان صمصام السلطنه ایلخانی و غلام حسین خان شهاب السلطنه (سردار محتشم )ایلبیگی بود. هرچند در همین موقع حاجی علیقلی خان برادر کوچک صمصام السلطنه کوشش می کرد تابه کمک حکومت مرکزی و همکاری شیخ خزعل و احتمالآ حمایت و پشتیبانی سفارت روس در تهران منصب ایلخانی را به خود اختصاص دهد . در مذاکرات اولیه ده درصد از در آمد را به بختیاری ها داده ، اما سردار اسعد آن رقم را کافی ندانست و مطالبه بیست درصد در آمد را داشت. پریس کوشش می کرد که بهترین معامله را برای شرکت سندیکای امتیازات انجام دهد و از طرفی حاجی علیقلی خان سردار اسعد هم در تلاش بود که بهترین امتیازات را از شرکت نفت دارسی برای خوانین بدست آورد. قرارداد بین شرکت سندیکای امتیازات و خوانین بختیاری در سال 1905م. بوسیله نجفقلی خان صمصام السلطنه ، غلامحسین خان شهاب السلطنه، حاج علیقلی خان سردار اسعد و نصیر خان صارم الملک و پریس ژنرال کنسول بریتانیا در اصفهان و رینولدز نماینده دارسی به امضاء رسید.([3]) از قرارداد مذکور یک نسخه برای امور خارجه ارسال شد تا دولت آن را مورد تأئید قراردهد ولی از آنجایی که قرارداد بدون کسب اجازه دولت منعقد شد از طرف دولت به رسمیت شناخته نشد. اگر چه اعتراض دولت ایران علیه قرارداد دارسی و بختیاری از نظر انگلیسی ها چندان مهم نبود و صرفأ جهت انجام تشریفات به وزارت امور خارجه ارسال شد . شرکت سندیکای امتیازات امیدوار بود که در صورت بروز اختلاف با خوانین بتواند از حمایت دولت مرکزی ایران برخوردار شوند. مدتی نگهبانی چاههای نفت به عهده خوانین گذاشته شد سپس در سال 1907م. تعداد بیست سرباز از هنگ هیجدهم نیزه دار بنگال به فرماندهی ارنولد ویلسون به ایران اعزام گردید.([4])زیرا در آن موقع از لحاظ سیاسی تغییراتی در ایران بوجود آمد که در رابطه با بختیاری و مسئله نفت بی تأثیر نبود .
واقعة شلیل·
در اواخر تیرماه سال 1301 ه. هنگامی که یک واحد نظامی مرکب از 274 نفر سرباز و درجه دار از جمله دوازده افسر ،اصفهان را به قصد رسیدن به شوشتر در شمال خوزستان آمده می کردند در روز 11مرداد ماه این واحد نظامی در گذرگاه کُتل مروارید در جادة بختیاری نزدیک شلیل واقع در منطقة بختیاری لرستان مورد حملة ناگهانی و غافلگیر کنندة عشایر بختیاری قرار گرفت . از این واحد نظامی حدود 115 نفر کشته و حدود همین تعداد مجروح یا مفقود شدند و کلیه سلاح ها، دواب و باروبنه آنان به غنیمت گرفته شد. این حمله که برای تسلط نظامی رضاخان برخلیج فارس و از بین بردن استقلال سیاسی و ازادی عمل خوانین بختیاری بوده تا هم اعتبار و هم ثروت آنها را به نحو قابل ملاحظه ای کاهش دهد. همچنین با سیاست های خلع سلاح، سربازگیری و اسکان اجباری، بختیاری ها را ناتوان و سر به راه و رام کند. وقتی که بازماندگان واقعة شلیل خسته و پراکنده به اصفهان بازگشتند همگی تائید کردند که حمله کنندگان تفنگچی های بختیاری بوده اند. این حمله باعث شد تا نفرت عمومی برانگیخته شود،زیرا عامل اصلی این تحرک را انگلیس دانسته تا بتوانند با این ترفند خوزستان را تجزیه کنند. از سوی دیگر رضا خان نیز می خواست درگیری نهایی با خوانین را به بعد موکول کند چون وضع سیاسی پایتخت روز به روز بی ثبات تر می شد. رضاخان که پایش به درون نزاعی رو به افزایش با مجلس کشیده شده بود، در اول مهر به یک استعفای تاکتیکی متوسل شد و کشور را به یک بحران عمومی فرا برد.([1])
رضا خان و خوانین بختیاری صلاح را در آن دیدند که فعلأ برای مذاکره و کنار آمدن آمادگی نشان دادند. رضا خان با توجه به خشم برانگیخته شده علیه خوانین از فرصت استفاده کرد و آنان را به تدریج خانه نشین کرد و از نفوذشان کاست. در پائیز همان سال همة مشاغل مهم دولتی خود را در خارج از منطقة بختیاری، از جمله حکومت اصفهان را از دست دادند، خدمه و محافظان آنان از حمل اسلحه ممنوع شدند. افسران بختیاری از ارتش اخراج شدند و آنچه بیشتر از همه باعث ناراحتی و آزردگی خوانین گردید این بود که مقامات نظامی شروع به سرباز گیری از دهات بختیاری و عشایر چهارلنگ نمودند.
رضا شاه وقتی که متوجه شد در معرض راهزنی راهزنان، جنگ داخلی و تجزیه احتمالی قرار گرفته است در اسفند 1299 با قوای قزاق خود دست به کودتا زد. از سال 1300تا 1305 راذ می توان دوره مبارزه بر سر قدرت نام نهاد زیرا از یک طرف نیروهای آشوبگر و از طرف دیگر نیروهای مخالف آنها یعنی نیروهای خودکامه و سپس حکومت خود سرانه و دیگر آن که نیروهای مشروطه خواه، چه دموکرات و چه محافظه کارکه می خواستند نظم و آرامش بدون حکومت استبدادی وجود داشته باشد اما راه رسیدن به این هدف را نمی دانستند و در بین خودشان کشمکش و اختلاف بوجود آمد. رضا خان در بین سالهای 1300 تا 1302 علاوه بر اختیاری داشتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، به مقام نخست وزیری رسید و دولت مشیرالدوله را ساقط ساخت و در اقدامی سریع با اتهاماتی که بر علیه قوام السلطنه که جدی ترین رقیب سیاسی او به شمار می رفت از میدان به در کرد. او توانست مخالفان خود را یکی یکی از سر راهذ بردارد. اموال عشایر بختیاری، قشقایی، کهگیلویه و سایر ایلات به مصادره و به غارت رفت و گروه گروه از سران عشایر بدون محاکمه اعدام شدند.
مهمترین قیام، شورش ایل قشقایی در سال 1308 بود که با اتحاد عشایر بویر احمد، ممسنی، خمسه و دیگران و سپس عده ای از بختیاری ها نیز به آنها پیوستند. یک رشته درگیری و زدوخورد های بی نتیجه به آتش بس موقت و مصالحه با دولت انجامید و به اسماعیل خان و ناصر خان اجازه داده شد تا به درون ایل باز گردند. رضا خان با تبعید، اعدام و زندانی کردن و... بسیاری از نیرومندترین رهبران عشایری را از سر راه بردارد عناوین و مقام آنان را بگیرد و املاک گسترده ایشان را مصادره نماید و با املاک دور افتاده مبادله کند. شاه پهلوی با سیاست و خلع سلاح رؤسای ایلات و عشایر و تفنگچی های آنان را با کامیابی کامل انجام داد. تا با انهدام ساختار سیاسی عشایر که ماهیت وجودی آنان با ماهیت و قدرت حکومت مرکزی مغایرت داشت به هدف خود برسد. و با استفاده از سلاح های جدید چون تانک، ره پوش، هواپیما و ... توانست به قلب سرزمین های عشایر نفوذ نماید رضا خان با اسکان اجباری عشایر در ساختار اجتماعی آنان تغییر بوجود آورد که این عامل باعث تلفات سنگین به دامپروری کشور و فقیر شدن عشایر و همچنین کاهش جمعیت عشایر گردید. طی سالهای انقلاب مشروطه و جنگ جهانی ایران شاهد عرض اندام مجدد گسترده و عمومی قدرت عشایر بود، در سال 1300 اکثر مناطق کشور زیر سلطه عشایر و ایلات قرار داشت. ریشه کن کردن عشایر جزیی از برنامه تمرکز قدرت در دست دولت نوین مرکزی در اوایل دورة پهلوی بود. در سال 1300 بیشتر مناطق جنوب و مرکز ایران زیر سلطة خوانین بزرگ«اتحادیه عشایری بختیاری» بود. خوانین بزرگ بختیاری از جمله ثروتمندترین و نیرو مندترین سر کردگان عشایری کشور بودند. خان های بزرگ بختیاری همان گونه که بر اتحادیه عشایری خود در سرزمین های آن تسلط داشتند. به علت سهم خود در استقرار مجدد حکومت مشروطه در 1288 ،تبدیل به وزنه و عاملی در سیاست های ملی شدند و از آن پس به عنوان استاندار و حاکم استان اطراف منطقه بختیاری نیز دولت های وقت مسلط شدند. خوانین بختیاری با تمام نفوذ سیاسی و ثروت خود، به آسانی در برابر قدرت نوپای تهران (رضا خان) سر فرو آورد و با تغییر سیاست بریتانیا و حمایت از دولت رضا خان، بختیاری ها با تحمل یک سلسله ضربات مالی، به ویژه غرامت تحمیل شده پس از « واقعة شلیل» و مالیاتهای معوقه ای که دکتر میلسیومطالبه می کرد به کلی روحیه خود را باختند اگر چه این فقط یک طرف قضیه بود، اما عامل دیگر جدایی خان های چهارلنگ، که به فکر راه حل تازه و بنیادین برای مسئله انسجام و استواری رهبری ایل افتادند. دور ماندن و بیگانگی خانهای سالمند از محیط عشایری که از زمان مشروطه (1288) اتفاق افتاده بود و عدم وفاداری به عشایر و همچنین با رها کردن دامپروری و کوچ و اسکان در مناطق نفت خیز بود.
اولین گام رضا خان آن بود که سپاهش آرام آرام نخست به شهرهای کوچک جنوب و سپس به سراسر سرزمین عشایری رخنه کند. از آنجا که او توانسته بود موضع خود را در تهران استوار سازد و چیرگی نظامی خود را در سراسر شمال ایران گسترش دهد.
در مرداد 1301 خانهای بختیاری مصصم شدند تا جلوی تسلط نظامی رضا خان بر خلیج فارس را بگیرند،محرمانه ترتیب یک حمله به ارتش را در شلیل واقع در جادة منطقة بختیاری دادنداین حادثه در واقع عاملی برای نابودی خوانین بود و از طرفی موجب خشم و اعتراض مردم علیه ایل بختیاری شد. خانهای بختیاری از این شدت واکنش تهران به کلی جا خورده و غافلگیر شدند اما به علت وضع سیاسی بد پایتخت که روز به روز رو به بی ثباتی می رفت رضا خان تصمیم گرفت درگیری خود با خوانین را به بعد موکول کند. در دوازدهم فروردین 1302 بحران به اوج خود رسید. رضا خان برای لورن فاش کرد که مدرک واقعی همدستی خانها در واقعة شلیل را از پائیز گذشته در اختیاری دارد، و آن تلگرافی بود که سردار جنگ و صمصام السلطنه، خوانین بزرگ مقیم تهران به «ایلخانی»و «ایل بیگی» نوشته تا به هر وسیله ای جلوی ارتش را بگیرند. اکثر بختیاری بلافاصله وادادند و پذیرفتند که در واقعه شلیل دست داشته اند.([2])
دعوی سلطنت علی مردان خان بختیاری
علی مردان خان که از روسا و خوانین ایل بختیاری بود چون مملکت ایران را بی پادشاه دید دعوی سلطنت نمود و تمام راه اصفهان تا خوزستان را به حیطه تصرف خود در آورد و از صفحات بختیاری و خوانسار با لشکرهای نخست فتح اصفهان را وجه خود ساخت.
در همین حین ابوالفتح خان که یکی از سه نفر متحدین علی مردان خان بود از طرف شاهرخ شاه افشار در اصفهان حکومت مینمود با لشکری از سپاه علی مردان خان را پیشباز نمود و در حوالی شهر این دو لشکر با هم آمیخته و جماعتی فراوان از طرفین به قتل رسید. و یا مجروح شدند در این جنگ ابوالفتح خان بختیاری پیروز شد.
علی مردان خان بواسطه سابقه اتحاد و دوستی که با کریم خان زند داشت او را به حمایت خود طلبید. کریم خان چهار هزار نفر سوار بر اردوی علی مردان خان پیوست و به جنگ ابوالفتح خان مبادرت نمودند. بعد از کشش و کوشش علی مردان خان ابوالفتح خان غالب شد و شهر اصفهان را به حیطه و تصرف در آورد. پس از آن بر حسب مصلحت میرزا ابوتراب فرزند میرزا مرتضی صدرالممالک را که دختر زاده شاه سلطان حسین صفوی بود و بیش 8 سال از عمرش نمیگذشت بر تخت پادشاهی نشاند و او را شاه اسماعیل خواندند.
علی مردان خان نایب السلطنه و کریم خان وکیل الدوله و سردار سپاه شد و عهد و میثاق با هم بستند. در این زمان علی مردان خان نایب السلطنه، کریم خان را با سپاه بختیاری و زند به سمت همدان که توسط محمدعلی خان تلکو که از طرف شاهرخ شاه حکومت میکرد فرستاد. خان زند همدان را تسخیر و در مدت کوتاهی به تصرف در آورد و به طرف کردستان تاخته، حسین خان اردلانی را گوشمالی داده و بر تمامی آن نواحی استیلا یافت. از آنجائیکه علی مردان خان ناسازگاری با ابوالفتح خان داشته ایالت اصفهان را به باباخان بختیاری سپرد و شاه اسماعیل را برداشته با قشون فراوان عزم تسخیر و تصرف فارس نمود . صالح خان بیات والی فارس که از نیت علی مردان خان آگاهی یافت با عجله قلعه و حصاری بر دور شیراز کشید بود به اتمام رسانید و 2500 تفنگچی شیرازی الاصل در خواست کرد. تعدادی اوباش که توسط صالح داروغه و آقا علینقی منشی جمع آوری شده بودند. گروهی از مرجع را مسلح و از صالح خان درخواست نمودند تا خود محافظت قلعه را به عهده بگیرند. از طرفی دیگر علی مردان خان نایب السلطنته وارد بلوک کام فیروز گردید. صالح خان برای مقابله و جنگ از قلعه بیرون آمد و شکست خورد و به داخل شهر فرار کرد. علی مردان با 15000 نفر سوار و پیاده فراریان را تعقیب کرده و شهر شیراز را محاصره نمود. صالح خان چون خود را مرد میدان ندانست از حصار شیراز به اصفهان گریخت. علی مردان خان بدون جنگ وارد شهر شده و شهر را به تصرف خود در آورد و میرزا محمد را در کلانتر آنجا نمود. او مردم را تحت فشار قرار داده و شروع به جمعآوری هدایایی نمود، علی مردان خان که از این امر آزرده خاطر شد او را معزول ساخت و صالح داروغه را به جای او به کلانتری برگزید.علی مردان خان پس از فتح شیراز معصومعلی خان افشار را به حکومت شیراز مفتخر داشت و به عزم تسخیر کازرون رخت بیرون کشید. از راه دشت ارجن (ارژن) وارد شهر کازرون شد و مالیات از اهالی گرفت و آنجا را نظم نموده به شیراز مراجعت کرد در هنگامیکه به طرف شیراز در حرکت بود.
فتح قندهار
نادر شاه افشار برای تصرف قلعه قندهار تعدادی از امرای خود را از جمله امیر اصلان خان و امام وردی خان برادران مادری خود، خانجان و مصطفی خان، محمد علی خان افشار، مولای قلیخان چارچیباشی، جلیل بیک چنداول باشی، علیرضا بیک نسقچی باشی قزوینی سید ابوالحسن خان، خانعلی کوکلان، و منتنی خان، موسی خان ابدالی، قاسم خان و محمدحسین خان قاجار، فتحعلی خان سیستانی و ... را به حضور پذیرفت و مقرر نمود که در مدت ده ماه با محاصره نمودن قلعه قندهار و شکست افغان آن را محاصره و تسخیر نمایند. چون سرکردگان و سرخیلان و مینباشیان از مضمون نادر شاه مطلع گردیدند همگی قبول نمودند و پس از آن به محلهای خود مراجعت نمودند. نامداران و دلاوران را احضار نمود و از هر دسته به قدر هزار نفر بودند ده تا سی نفر از آنان را بصورت داوطلب و آماده جان نثاری شدند و به آنان پیشنهاد داده شد در صورت تسخیر قلعه قندهار به هر کدام مبلغ یکهزار نادری که معادل پنجاه تومان بود بپردازد و اموال و غنایم تصرف شده از آن متصرفان خواهد بود.
از جماعت بختیاری نیز ملاآدینه نام مستوفی که نویسنده جماعت مذکور بود با جمعی از داوطلبان بختیاری اعلام آمادگی نمود که تعجب نادر شاه را برانگیخت؛ فرمود که تو مرد ملایی نویسنده میباشی. چنین امر خطیری باعث کشته شدن و از دست دادن جانت میشود تو به جنگ و جدال کاری نباشد. ملا آدینه در جواب نادر گفت: فدایت شوم، کار جهانیان به ملا و نویسنده برپاست، انشاالله که دلاوری مرا خواهی دید. نادر شاه نیز قبول کرد و در آن شب تعداد یکصد نردبان و دو هزار نفر بیل دار و کلنگ دار به آن نامدار پیوستند و به طرف دامنه کوه قیطول* حرکت کردند و در قسمتهای مختلف کوه کمین کرده تا به دستور نادر شاه به قلعه یورش بردند. شب در آن مکان کمین کرده و تا سه شبانه روز در آنجا ماندند.در نیمه شب جمعه جنگجویان داوطلب از سنگرهای خود خارج شده و پس از فرستادن نامداران، فرزند خود نصرالله میرزا را نایب مناسب خود گردانید، تا در دیوان خان نشسته، هر روزه به امر فرمایشات و خدمات مقرر قیام خواهی نماید. امام وردی خان قرقلو نیز در عمارات همایونی به آداب هر روزه مستوفیان عظام و لشکر نویسان اکرام و حاجبان فلک احترام آمد و رفت نماید تا لشکر افغان، تا یمنی و هزاره و بلوچ از نبود شاه افشار مطلع نشوند. از اینرو با آسودگی خاطر از سنگر خارج شده در محل چهل زینه توقف نمود. در آن شب مقرر گردید که نیروهای رزمی را به چهار دسته تقسیم کرده و هر کدام به چهار طرف قلعه مستقر شوند. تعداد 80000 نفر از نامداران و دلاوران قزلباش را دور تا دور قلعه قندهار جابجا نموده و آماده جنگ شدند و حدود 3000 نفر داوطلب مقرر گردید که در آن شب از بالای برج چهل زینه متوجه مقابل برج مشهور دده گردیده که با انداختن دو قبضه دور انداز دیگر تفنگچیان از کمین گاه بیرون آمده و به قلعه یورش ببرند.آن شب تا صبح به زد و خورد پرداخته و پس از آن به طرف قلعه چهل زینه مراجعت کردند حسین شاه افغان با سایرین در مسجد جامع حاضر شدند تا بعد از نماز و دعا به درگاه خالق زمین و آسمان روی آوردند. تعداد زیادی که از برج و جدار دارالقران به محافظت و محارست اشتغال داشتند نیز وارد مسجد شدند. اولین کسی که نردبان بر برج زده و وارد برج شد ملا آدینه مستوفی بختیاری بود که چون شیر خشم آلود، به یک دست تیغ برهنه و با دست دیگر سپر فراخ دامن بر سر کشید، چون شاهین گرسنه خود را بر بالای برج گرفت و از هر طرف به قلعه تیراندازی شد. هنگامیکه افغانها متوجه ملاآدینه شدند او را هدف گرفتند. ملاآدینه گلوله را با چابکی گرفته، به همان خانه برج افکند که یکدفعه آن گلوله ترکیده و آن خانه را با بیست نفر کشت. ملاآدینه پس از گریختن از آن قسمت تعدادی از افغانها را با ضرب شمشیر از پای در آورد. پس از فتح قلعه قندهار نادر شاه به هر یک از نامداران فاتح پاداش داد. و کیسه زری بسیار بزرگ به ملاآدینه بختیاری پیشکش نمود. حسین شاه افغان چارهای جزء مصالحه و اطاعت نداشته، خواهر خود بیبیزینب را همراه با پیشکشها و هدیههایی از قیطول به جانب نادر شاه فرستاد، او حسین شاه را مورد عفو قرار داد و از سر تقصیراتش گذشت.([1])
ج: ابدال ون(عودالوند):
1- گوشاردی
2- زرین چقایی
3- مارویی(ماهرودی)
4- تونی
5- بیران وند
6-ده قاضی
7- درویشی
8- چکان
9- پیر فرک
د:عیسوند(ایسوند):
1-خانه قاید
2- ورکی
3- جافروند(جعفر)
4- گورویی
5-اواوی
6- گیرویی
7- زیبایی
ایل میوند (ممیوند) چهارلنگ بختیاری مشتمل بر طوایف زیر است:
الف: بساک(بسحاق):
1- گرگیوند
2- شهروسوند
3- اتابکی
4- صوفی
5- جلیل وند
6- ملک محمودی
7- حاجی
8- بزی
9- میرزاوند(میزه وند)
10- آدینه وند
11- - آلی گر
12- مدمهید
13-خانه صلاتین
ب: پولادوند(فولادوند) :
1- سالاروند
2- گراوند
3- حونه جمالی
4- خواجه
5- هیودی
طوایف ملقب به ممبینی |
پیرمرادی پتکی تامرادی دودانگه شیخ سلیمان شیخ عبدالله شیخ عالی سادات میر سالاری سادات منگوذری سادات دهدشتی سادات رود زرد |
Pirmaradi Potki Tamoridi Dudangeh Shikh Soliman Shikh Abdolah Shikh Alli S- mir salari S-Manguzi S- Dehdashti S- Rodzard |
محمد آباد منگون – بر آفتاب ٌ ٌ هپرو دو آب منگان (منگنون) کلگه جانکی ٌ ٌ ٌ |
ممبینی Mombini |
ملاعوضی شهریاری ملازکی شه میری تغینی صالحی محمد کاظمی |
Mola Avazi Shahryari Mola Zaki Shah mini Tegheni Salehi Mohamad Kazemi |
سهرابی ابوالعباسی گنبد لالاکان تیغن میداود میداود |
Kordکرد |
سروستانی احمد ملکان آخوند |
Sarvestani Ahmad malekan Akhond |
سروستان رباب، بوالعباسی ابوالعباسی |
بولواسی (ابوالعباسی) Balvasi |
ملکی نظرشندر اولادعلی جمشیدی |
Maleki Nazar shander Oulad Ali Jamshidi
|
تکیه ٌ کنار دراز کنار دراز
|
زنگنه Zanganeh
|
هزاروند عباسوند لر گراوند ندوی گلادی وند پادراز قرباغی سلیمانوند |
Hezarvand Abbas vand Lor Geravand Nadvi Galavi vand Paderaz Garbaghi Seliman vand |
باغ ملک تنی شوتک کوشک دالوی دلی بنه قنبر منجیق چشم آسیاب پراکنده کوشک دیلم- سردلی |
بازدید دیروز : 12
کل بازدید : 280696
کل یاداشته ها : 89