شهرستان رستم (نورآباد ممسنی)
انشان سرزمینی کوهستانی تمدن ایلام بودهاست که قبل از مهاجرت آریاییها به ایران و سکونت آنها در مناطق ایران که رستم جزء اصلی انشان یا انزان بودهاست. اهمیت رستم در این زمان همین بس که تا همین اواخر مورخان تل اسپید را پایتخت انشان مینامیدند، در دوره ایلام عصر طلایی آن را پادشاهانی بوجود آوردهاند که از حوالی فهلیان برخاسته بودند. ورزیدهترین و سلحشورترین مردم ایلام در همین منطقه زندگی میکردند. هنگام مهاجرت آریاییها به ایران، پارسه در امتداد کوههای زاگرس به فارس آمده و آنرا به نام خود «پارسه» نامیدند. گروهی از قبایل پارس از جمله آنها قبیله «مردها» در منطقه رستم سکونت گزیدند. آقای گریشمن (girishmsn) آثار داودور (davdivar) مادر دختر در حسین آباد رستم را قبر پادشاهان اولیه سلسله هخامنشی میداند. به تحقیق مشخص است که طایفه مردها از جمله دامداران پارسی بوده که در ممسنی و رستم فعلی سکونت داشتهاند. مورخ یونانی کت پاس کورش بزرگ را پسر چوپانی از قبیله مردها میداند بدین ترتیب ایشان معتقدند که کورش نسبتی به هخامنش و قبیله او نداشتهاست. در جنگ هخامنش با اسکندر مقدونی در زمان داریوش سوم زبدهترین سربازان ایران را قبیله مردها تشکیل میدادند و هنگامی که داریوش سوم شکست خورد مردم شهرستان رستم و ممسنی به رهبری آریوبرزن در، دربند پارس «پشتکوه رستم» به مقاومت دست زده و تا همگی کشته نشدند لشکر اسکندر نتوانست به درون پارس وارد شوند. در دوره ساسانیان رستم و ممسنی بازار مهم مناطق دیگر بودهاست. در زمانی که سپاهیان مسلمان به ایران آمد به جرأت میتوان گفت که خونینترین مقاومتها و نبرد مسلمانان با ایرانیان در زمان حسن قاضی ممسنی «توز» به وقوع پیوستهاست. مورخان نوشتهاند که دفاع از ایران در توز به وسیله کرتها (عشایر)صورت میگرفت که گروه، گروه از کوهها برای دفاع سرازیر شده و به دفاع میپرداختند. مردم رستم مثل سایر مردم ایران به دین اسلام گرایش پیدا کردند و مذهب آنها تشیع بودهاست. سالها پس از اسلام به دلیل سکونت قومی به نام شولها در رستم و تمام ممسنی این منطقه شولستان نام گرفت. در دوره اتابکان، شولستان مورد حمایت اتابکان فارس بوده و از آن به بعد ممسنی و از جمله رستم تابع فارس شده و با دیگر مناطق لر نشین پیوندی نداشتهاست و در اواخر دوره صفویه و اوایل دوره افشار نام شولستان منسوخ بوده و ممسنی جای شولستان را گرفتهاست. (نام رستم به 800سال در تاریخ بدین نام شناخته شدهاست. رستم یادآور پهلوانان ایران و سنبل ملی و جوانمردی منطقه خواهد بود.) در دوره صفویه که محمود افغان که محمود افغان به ایران لشکر کشید و شهر اصفهان را به محاصره درآورد، مردم ممسنی و به تبعه آن مردم رستم جان بر کف نهاده و لشکری به سوی اصفهان برای دفاع از کشور تدارک دیدند و اگر عدم کفایت شاه صفوی نبود آنها به همراه دیگر ایرانیان هجوم افغانها را در نطفه خفه میکردند و ویرانیهای بعد بوجود نمیآمد. در زمان قاجار، چنان آوازه خان علی خان رستم بالا گرفت که حکومت را به وحشت انداخت به طوریکه فتحعلی شاه قاجار خود برای سرکوبی اهالی رستم تهران را ترک گفت و در اصفهان اجل مهلتش نداد و درگذشت. شهرستان رستم نه تنها یکی از قدیمیترین مناطق باستانی فارس، بلکه یکی از کهنترین منطقه باستانی ایران و بین النهرین به شمار میرود. بقایای اجساد آثار کشف شده در تپه تل بندو و برابر کاوشهای صورت گرفته توسط باستان شناسان آثار زندگی در این شهرستان به 7500 سال پیش برمیگردد. تمدنهای پیش از تاریخ این شهرستان مربوط به هزاره پنجم تا هشتم پیش از میلاد و عصر نو سنگی و همچنین تمدنهای تاریخی میلادی آن به هزاره سوم پیش از میلاد و تمدنهای اسلامی آن مربوط به قرون آغازین اسلامی برآورد میگردد. یک هزاره پیش از ورود آریائیها به فلات ایران تمدنهای نیکویی در اقصی نقاط شهرستان رستم پابرجا بودند که میتوان به نقش برجسته کورنگون، سه تلان ایلامی در 4400 سال پیش اشاره کرد. در نوشتار لوحههای گلی خزانه تخت جمشید، چندین شهر باستانی در منطقه رستم یاد شده که دو تای آن به نامهای هوهنوری و یونانی در این لوحههای خطوط ایلامی ذکر گردیدهاست که محل فعلی آنان در چهار بازار تل اسپید، دهنو و منصورآباد تعیین شدهاست. بیش از 50 کیلومتر جاده سنگ فرشی روزگار هخامنشی، اشکانی و ساسانی از قلب این شهرستان میگذشت و یکی از دربندهای مهم پرشیا، پارس محسوب میگردید. شهرستان رستم در ازمنه قدیم یکی از مناطق سوق الجیشی و استراتژیکی فارس به شمار میرفته که میتوان از لشکرکشی اسکندر مقدونی، کراسوس سردار رومی، والرین امپراطور روم را در آن نام برد.
خوش آمد بهار
گل از شاخه تابید خورشید وار
چو آغوش نوروزر پیروز بخت
گشوده رخ و بازوان درخت
گل افشانی ارغوان
نوید امید است در باغ
سال نو و نوروز باستانی مبارک باد
بهداروند باب:
بهداروند یا بختیاروند، طایفهای از طوایف بختیاری شاخه هفت لنگ می باشد. این طایفه بزرگ و مهم بختیاری به بهداروند و یا بختیاروند نیز شهرت دارد.
خاستگاه قومی
بختیار نام یکی از سران لر بزرگ و نیای بزرگ این طایفه بود که اولاد او طایفه بختیاروند را تشکیل دادند[1]. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده به مهاجرت گروهی از طوایف، از جمله بختیاریها از جبلالسمّاق در حلب واقع در غرب شام به لرستان اشاره میکند[2] و حاج علیقلی خان سردار اسعد، بختیاروند (بهداروند) را از این دسته مهاجران دانستهاست.
سازمان طایفه
بهداروند هم به باب و هم به طایفهای از ایل بختیاری اطلاق میشود. در تقسیمبندی این طایفه چند رده مشاهده میگردد. درباره? این ردهها اقوال مختلفی وجود دارد. برخی بهداروند را به 3 طایفه بختیاروند، عالی جمالی، جانکی سردسیر و 20 تیره تقسیم کردهاند[3]. سازمان اجتماعی بزرگ طایفه بهداروند به 4 شعبه بزرگ بختیاروند، آل جمالی ، جانکی سردسیر و عرب کمری و 24 طایفه و هر طایفه به چند تیره و هر تیره به چند تش و هر تش به چند اولاد تقسیم میشود.[4]
پراکندگی جغرافیایی
بهداروندها و طوایف آن در مناطق ییلاقی چهارمحال و بختیاری و قسمتی از منطقه بازفت و مناطق قشلاقی دهستانهای سوسن سرخاب، اندیکا، شیمبار ، لالی، منطقه گتوند و سواحل رود کارون در استان خوزستان پراکندهاند[5]. نواحی ییلاقی و قشلاقی بهداروندها بین شهرستانهای ایذه، شوشتر، مسجدسلیمان، فریدونشهر، لنجان، شهرکرد و فارسان قرار دارند.
جمعیت و معیشت
شمار خانوار بهداروندها را از قدیمترین زمان تاکنون با اختلاف بسیار چنین آوردهاند: در 1251ق/1836م، 600 خانوار (راولینسن، 147، که این آمار احتمالاً به گروهی از بهداروندها اشاره دارد، چون با آمار کم و بیش همزمان دیگران اختلاف فاحش دارد)، در 1260ق/1844م، 3 هزار خانوار[6] ضبط کردهاند، بنابر آمار 1366ش، جمعیت کوچنده? بهداروندها شامل 1924 خانوار و یا 12758 نفر بودهاست. از وقایع مهم در حیات اجتماعی بهداروندها، میتوان به جنگ و ستیزهای درون ایلی آنها با دورکی باب بختیاری اشاره کرد. رقابت و خصومت در میان این دو طایفه سابقه? طولانی داشتهاست و خوانین آنها برای کسب منصب ایلخانی اغلب با یکدیگر رقابت و مبارزه میکردهاند؛ ازاینرو، هر طایفه خان و رئیس خود را ایلخان میشمرد. این طایفهمداری سبب آشفتگی و اختلاف در تشخیص درست برخی ایلخانان و رهبران طایفه در منابع موجود شدهاست. در جنگهای میان بهداروند و دورکی اغلب بابهای دورکی و بابادی «خینِ چوی» (= خون چوب: پیمان و اتحادی میان دو یا چند طایفه، به این معنا که تا زمان پاک شده خون روی چوب یار و یاور یکدیگر خواهند بود) یکدیگر، و بهداروند و چهارلنگ خینچوی هم بودند[8]. وقتی که اختلافات و نزاعها بین دو گروه در ایل بختیاری از راههای مسالمتآمیز و کدخدامنشانه حل نمیشد و به جنگی روی میآوردند، گروه یا گروههایی از بختیاری به یاری حریف ضعیف و کمزور میشتافتند تا قدرت طرفین دعوا در جنگ متوازن شود. این همیاران را که احتمالاً همبستگی خونی هم نداشتند، خینچویِ یکدیگر مینامیدند. از دیگر وقایع مهم قابل ذکر در تاریخ بهداروندها جنگهای اسدخانی (معروف به شیرکُش)، اسدخان بختیاروند ایلخان بختیاری میان سالهای 1225-1256ق/1810-1840م ([9] با حبیباللهخان دورکی رئیس شاخه? هفتلنگ است.در این جنگها هفت لنگها به دو گروه هوادار حبیبالله خان و اسدخان بختیاروند تقسیم، و با همدرگیر شده بودند (سردار اسعد، 168). اسدخان از سرداران بزرگ بختیاری بود که در زمان فتحعلیشاه قاجار به سبب شورش و اطاعت نکردن از حکومت و درگیریهای فراوان با قوای حکومتی، همراه حبیباللهخان دورکی دستگیر، و در تهران زندانی شدند. پس از عفو و آزادی، بازگشت به سرزمین بختیاری از آنها خواسته شد تا زغال و مواد سوختی توپخانه? قشون را از جنگلهای بختیاری تأمین کنند. اسدخان از این کار سرباز زد. از اینرو، سپاهی به سرپرستی محمدعلی میرزا، در 1227ق برای سرکوب او فرستاده شد.در جنگ میان آنها، سپاه محمدعلیمیرزا، اسدخان و طایفهاش را در منطقه? کُلَن چین (کلنگ چین، این جنگ نیز به همین نام معروف شدهاست) محاصره کردند. سرانجام، اسدخان حصر خود را شکست و بهداروندها نجات پیدا کردند و به قلعه یا دژ ملکان، محل استقرار قبلی خود که بعداً به «دژ اسدخان» معروف شد، بازگشتند. محمدعلی میرزا دوباره سپاه را آراست و سالها در پای دژ با بهداروندها به جنگ پرداخت. سرانجام، با یکدیگر مصالحه کردند و اسدخان دست از نافرمانی کشید و با محمدعلی میرزا همراه شد[10].
پس از اسدخان، جعفرقلی خان ریاست بهداروندها را به دست گرفت. او در پی شورش و سرپیچی از حکومت مرکزی، به دستور حشمتالدوله حاکم لرستان و بروجرد در 1285ق به قتل رسید. برخی منابع جعفرقلی خان بهداروند را با جعفرقلیخان دورکی که میان سالهای 1256-1265ق/1840-1849م ایلخان بختیاری بود، اشتباه گرفتهاند.
منابع
1. راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمه? سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، 1362 145-146.
2. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339 540-541
3. سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1376 - 618
4. خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368
5. لایارد، 49، 54، 55؛ نیز نک: کریمی، 223؛ امیراحمدیان، ایل بختیاری، 244-245، «کوچنشینی...»، 138
6. راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمه? سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، 1362 - صفحه 54
7. عکاشه، 35؛ دیگار، 31؛ کریمی، 245-246
8. سردار اسعد، 119؛ مکبن روز، 106)
9. (سردار اسعد، 168-169، 408-411؛ رئیسی، 19-21)
شهنی
شـهنی، یکی از طوایفایل بختیاری در ایران میباشد. این طایفه، از شـاخه هفت لنگ و از بـاببابادی باب بوده، که متشکل از دوازده تیره میباشد.
محل زندگی
طایفه شهنی نیز قبل از یکجانشین کردن عشایر، (تخته قاپو کردن عشایر، که در زمان رضاشاه به اجرا در آمد) مانند تمامی طایفههایایل بختیاری، به ییلاق و قشلاق، میپرداختند...
قشلاق(گرمسیـر) این طایفه، در اطراف مسجدسلیمان، تل بزان، شلا (در منتها الیه جنوبی شیمبار)، دشتگل، کُمفه و قلعه خواجه، واقع در استان خوزستان بوده، و ییلاق(سردسیـر) آنها، در مناطق بیرگان، پرجفت و احمدلیوه در استان چهارمحال و بختیاری میباشد. [1]
شهنی، شامل 12 تیره میباشد. تیـرههایطایفه شهنی، عبارتنـد از :
1. تاجالدینوند
2. بهادر وند
3. بلیل
4. ارزانیوند
5. شاهسـِوند
6. چـَـرم
7. خـواجـه
8. شیـخ
9. شیـخوند
10. بار وند
11. قنبـروند
12. کاشـانی
مراحل شکل گیری طایفه [ویرایش]
اجداد این قوم، به همراه دیگر قومیتهای ایلی، در کنار سلسله جبـال زاگرس، روزگار میگذراندند. این کنفدراسیون فامیلی به همراه خانواده و دیگر اعضای فامیل، در دشت سرسبز وسیعی بنام مزرعه سـینی در نزدیکی کوه شین از توابع خانمیرزا، استان چهارمحال و بختیاری زندگی میکردند.
در آن زمان مرسوم بود، که نام یک قوم یا طایفه را به نام محلی که در آنجا زندگی میکردند و یا بنام بزرگ خانواده نامگذاری میشد.
بنابراین، نامگذاری طایفهای بنام شـینی و بعدها شـهنی، بر این مبنا میباشد. [2]
توضیح اینکه، در جلد دهم لغت نامه دهخدا، در مورد این طایفه نوشتهاست :
شــهـنـی، طایفهای است، از هفت لنگ بختیاری... [3]
...ولی اشارهای به کلمه شینی نکردهاست! بنابراین، نام صحیح این طایفه، شـهـنـی میباشد.
گفتنی است، که جـّد طایفه شهنی، فردی بنـام فـردیـن میباشد. که نام برخی از تیرههای این طایفه نیز، از نام فرزندان وی گرفته شدهاست. [4]
معنی واژه شهنـی
شهنی، به معنی شهنه؛ که به سربازان حکومت شاهنشاهی که دربکاخپادشاه، بصورت گارد شاهنشاهی نگهبانی میدادند و به تناسب کاری که داشتند، از شمشیر با تیغه کوتاه استفاده میکردند، گفته میشده... (زیرا تیغه بلند، سنگین و دست و پا گیر بودهاست!)
شهنی، نامی است که مختص منطقه پارسوماش بوده، که محل تولد و زندگی پدر کورش کبیر و خانواده هخامنش است.
معنی دیگر آن، شاهانی یا شاهنشاهی است، که تخلیص شده آن، میشود : شـِـهـنـی . [5]
منابع
- شینی، داریوش. نگرشی بر ایل بختیاری و طایفه شهنی. اهواز: انتشارات معتبر، 1385
- عیدیوندی، حافظ. مروری بر تاریخ ایران از سپیده دم تاریخ و نگرشی بر ایل بختیاری. قم: نسیم حیات، 1383
اشعار محلی:
زبان حال آمهراب عجمی
کی دیده به شو شه، تدرگ بباره
مهرابخان عجمی، نر نی شماره
بار الا بم برسون، سه تا پیانه
آقلی و آرضی و جواد طلانه
آبیه لر خوره، به من خینم
خیبرخان گپ کنین، سی جانشینم
حمایل بگردنم، دوال بلغار
بهداروندون زکشتنم، نبین خوردار
آرضی کله کزی، دستم به شالت
لاشمه با خوت، ببر برنوم حلالت
عربون پاپتی، اسبون بینال
مهرابخان جنگ کنه، چی رستم زال
مسلسل دست چپم، برنو به راستم
درجه سرلشگری، دادن نخواستم
رَضیخان بابادی، دَسم وِ شالت
لاشم وا خُت بَه ور، برنوم حلالت
رضیخان بابادی، دستم و شالت
لاشم دال نخوره، برنوم حلالت
حماسه دشت شیر
جنگ شیر به دست شیر داره تماشا
مو بردم چهارصد برنو، بعد رضاشاه
فرج الله قلعه تله، خور نداره
شرگلا من دشت شیر، داسون دراره
یدالله و شکرالله شیرل جنگی
اسباسون نیله نیله، زینا فرنگی
دو نفر کر آمهراب، چهار خواجه میری
ماشاالله جنگ اکنن، چی جنگ شیری
تفنگ بالون زنه، ندین و سرهنگ
بدینس آشکرالله، وا شاه کنه جنگ
کمیتم تیر خرده بید، سر دو پایه
یدالله کر آمهراب، خین دار شاهه
یدالله، گد شرگلا، همی دوتامون
به غیر از خورزا خومون، کس نیده بامون
درویشخان ممبینی، وا شاه کنه جنگ
تش نهاد و دشت شیر، سی ایل چهارلنگ
مسلسل کار اکنه، ما بین دو پیرون
آکریم رحمانی، خورزای شیرون
علی باز و گوجونی، محمد و زاهد
کاری کرد کر آمهراب، نکرده نادر
سه سوار و دیر ایا، نازو سرناز
یدالله و شرگلا، محمد، شهباز
یدالله گد: شرگلا، درویش نیومد
واویلا بخت بدم، که شو دراومد
سرقعله تا پا قعله، همش سیاره
بیهوا جلدی بده، تفنگ قطاره
شاه منگشت بیرق بکش، بیو سر تنگ
کریم کر هوا، با شاه کنه جنگ
کاغذی بسی کنم، سیخان دالون
فرجلا کردزنگنه ، زید زیر بالون
مسلسل کار اکنه، ایتا و اوتا
چی رستم جنگ ایکنه، درویش کوتا
پنج تیر آشرگلا، پولاد پوزس
پرس کنین و کشورپاد، چه برد و روزس
یدالله گد: شرگلا، رحم کن و سرهنگ
قسم خرد، واپس بره، دی نکنه جنگ
خرسانه زین بکنین، گرین رکاوم
جج واستاده شاه انتظام، در انتظارم
شرگلا خرده قسم و جون مهراو
لشگر چول نکنم، دی نیبرم خواو
درویش کر علیرحم و شاه گرو زور
وبالای محمدیار محسین تقی پور
بالیون بالا سری مر نی وروری
مو کریم رحمانیم شیر دو قطوری
سرلشکر سر موشین سان داد سواره
اکریم لبخنده داد در دا قطاره
رضی خان گو رحمانی خو بهت رسیدم
ماشاا... به آ کریم جنگشه دیدم
بی حوا مینانه کند رهد به من پیر
کفانه نذر اکنه کر نخوره تیر
گودرزی سنگر بکند نشست به گوگور
کجه رهد نکویی و محسین تقی پور
کلانتر خورده قسم جون کریموم
تهرونه تش ایزنم شاهنه وریزنم
درویش کر علیرحم جلیقه کوتاه
چی شوهین جنگ ایکنه ایتا و اوتا
نوضیحات
1-فرج الله ، یدالله و شکرالله فرزندان آمهراب کرد زنگنه بودند.
2-علی باز ، زاهد ، محمد ، شهباز و گوجونی از بزرگان طایفه خواجه میری بهمئی
3-کریم رحمانی پسر ملا فرج الله رحمانی کلانتر طایفه ممبینی
4-ملا فرج الله کردزنگنه
5-درویش خان ممبینی بزرگ روستای تیغن
مبارزات بختیاری ها با رژیم پهلوی
سال علی عسگرخانی
علی اصغرخان (در بین مردم به نام علی عسگر شناخته میشود) پسر علی اکبرخان سردار ارشد عموزاده ابوالقاسمخان، به نمایندگی از وی رهسپار ایذه شد تا در گرمسیر شورش را سازماندهی و رهبری کند. وی به همراه 200 سوار وارد ایذه شد. اهالی ایذه استقبالی گرمی از وی کردند. با ورود علی اصغرخان به ایذه، نیروی نظامی به فرماندهی سرهنگ ملک مرزبان که در قلعه «چهاربرجی» مستقر بود، ایذه را ترک کرد. قلعه به تصرف بختیاریها در آمد. به نقل از « چارلز ، الکساندر کات» « علی اصغر خان که معاون او [ابوالقاسم خان] بود در بهار 1322 به یک پایگاه نظامی در ایذه حمله و آن را خلع سلاح کرد. در این عملیات 150 قبضه تفنگ برنو و تعدادی مسلسل به دست آنها افتاد.( کات ، 1387 : 37)». علی عسگرخان به رسم خوانین گذشته خیمه و خرگاه خود را در نورآباد برپا کرد. منطقه ایذه از کنترل دولت خارج و به تصرف بختیاری در آمد. آیین و سننخان سالاری نظام ایلی مجدداً احیا گردید. تقریباً بیشتر قلمرو گرمسیر بختیاری از کنترل دولت خارج شده بود. «آعلی مردان پرچمی» و «میرزا حیدر کیانی کشخالی» منشی و مستوفیخان شدند.
علی اصغرخان در ایذه، اندیکا و لالی به تحریک مردم و جمعآوری سورسات و مخارج اردو مبادرت کرد. در بهمن سال 1321 علی عسگرخان نامهای به سرگرد « عبدی» فرمانده قشون مستقر در قلعه تل نوشت و از او خواست خود و نیروهای تحت فرمانش را تسلیم کند یا برای نبرد آماده شود. قشون دولتی در پاسخ نوشتند که قصد ندارند تسلیم شوند. پس از چندی علی عسگرخان به فکر افتاد تا با هماهنگی خوانین قلعه تل و باغملک، نیروی نظامی مستقر در قلعه تل را خلع سلاح کند. با این هدف فراخوان نظامی انجام گرفت. به دنبال آن اردوی جنگی تشکیل و سازماندهی شد و ایذه را به مقصد قلعه تل ترک کرد. در تنگ ناشلیل شورای جنگی برپا شد. پس از شور و رایزنی با سران و کلانتران طوایف بختیاری، نیروی بختیاری متشکل از حدود پانصد سوار و تفنگچی عازم قلعه تل شد. با ورود سواران بختیاری به قلعه تل، تل و تپه باستانی قلعه تل که قوای نظامی در آن پناه گرفته بودند، به محاصره در آمد. محاصره پانزده روز به طول انجامید و علی اصغرخان مکرر به نیروهای درون قلعه هشدار میداد که خود را تسلیم کنند. هواپیماهای نظامی به محاصره شدگان آذوقه و مهمات میرساندند، گاهی منطقه را نیز بمباران میکردند.
جنگ میداوود (دشت شیر)1322 ش
انگلیسیها به ابوالقاسمخان که به آلمانها گرایش داشت، بیاندازه مخالف و بدبین بودند. برای محافظت از چاههای نفتی که در آن حدود داشتند همیشه مواظب بودند که امنیت آن نقاط را حفظ کنند (مهدینیا، 1366: 455) اما وقتی آشوب در منطقه بختیاری و در نزدیکی حوزههای نفتی بالا گرفت، انگلیسیها از این وضعیت به هراس افتادند و نگران شدند که نه تنها مامورین آلمانی در منطقه نفوذ و حضور پیدا کردند بلکه کنترل مناطق همجوار و نزدیک حوزههای نفتخیز نیز از دست آنان خارج شده است. بیم آن داشتند که چاههای نفت از کنترل آنها خارج شود به همین دلیل به سرعت دست بهکار شدند، دیوان بیگی استاندار خوزستان را تحت فشار قرار دادند تا به سرعت با اعزام نیرو، شورشیان را سرکوب کند و آرامش در منطقه برقرار گردد. یک گروهان نظامی به منطقه اعزام شد اما ستون اعزامی بهوسیله عشایر بهمئی و جانکی خلع سلاح شد. از آن سوی، طولانی شدن محاصره قلعه تل، نگرانی بختیاریها را در پی داشت زیرا بیم آن میرفت که قوای کمکی و تازه نفس به یاری محاصره شدگان بیاید و اوضاع در منطقه به نفع قوای نظامی تغییر کند و کار بر بختیاریها دشوار گردد. فرماندهان نیروی بختیاری به این نتیجه رسیدند که گروهی را به فرماندهی «مهرابخان عجمی» جهت جلوگیری از ورود نیروی کمکی ارتش به منطقه «رودزرد» اعزام کنند. طوایف ساکن در میداوود نیز ماموریت یافتند تا از ورود قوای دولتی به منطقه بختیاری جلوگیری کنند.
مقامات دولتی و نظامی خوزستان یک گروهان دیگر جهت سرکوب بختیاریها به منطقه اعزام کرد. این ستون نظامی که فرماندهی آن بر عهده سرگرد «کشورپاد» بود، در پاسگاه رودزرد مستقر گردید. آنها قصد داشتند خود را به قلعه تل برسانند. قوای اعزامی با پیشقراولان بختیاری درگیر شدند. گروهی از سربازان که بختیاری بودند فرار کردند یا خود را تسلیم بختیاریها نمودند. گروهان اعزامی در منطقه دشت شیر سمت بالای (شمال) میداوود به محاصره بختیاریها در آمد اما پس از چند روز مقاومت، حلقه محاصره را شکستند و عقب نشستند. این نبرد که به جنگ «دشت شیر» شهرت پیدا کرد در سه مرحله انجام گرفت:
1- سواران بختیاری ابتدا در «دره گاو مردار» که قبل از دشت شیر است با گروهان اعزامی درگیر شدند. آ مهراب عجمی و خداداد بهداروند در این منطقه کشته شدند. تلفات سنگینی نیز به قوای دولتی وارد شد.
2- با ورود نظامیان به دشت شیر، نبرد سنگینی انجام گرفت. قوای دولتی به محاصره کامل درآمدند. جنگ چند روز ادامه داشت. تعدادی از نظامیان کشته و تعدادی نیز خلع سلاح شدند.
3- با انتشار خبر محاصره نظامیان در دشت شیر، یک ستون نظامی برای شکستن محاصره به منطقه اعزام شد. گروه اندکی از تفنگداران بختیاری در محلی به نام «دالوبرکه» ستون نظامی را به کمین انداخت. با تحمل تلفاتی سنگین، ستون نظامی مجبور به عقبنشینی شد.
سرگرد کشورپاد که سرسختانه مقاومت میکرد، توانست خود و باقیمانده نیروهای تحت امرش را از مهلکه نجات و روانه رامهرمز شود. در این نبرد شمار کشتههای نظامیان تا 150 نفر اعلام شده است. از نیروهای بختیاری و مردم عادی نیز 100نفر کشته شدند. (مکبن روز، 1373؛ خسروی، 1384)
منطقه میداوود که طایفه ممبینی در آن ساکن بود ، خط مقدم جنگ بود. اهالی میداوود با هدایت سران و ریش سفیدان خود مانند: آدرویش مسیحی ممبینی ، ملا مندنی ممبینی و فرزندش مشهدی محمد از تیغن،فرزندان آمهراب کرد زنگنه، بزرگان طایفه خواجه میری، فرزندان ملا فرج الله رحمانی کلانتر طایفه ممبینی، علیداد تقی بور ازتیره ملازکی، علی اکبر شاهمیری،ولی کاظمی کدخدای تیره کاظمی ، محمد تقی گودرزی ،مرحوم سید نوروز حسینی،حاج راه خدا بردبار و ... نقش و سهمی زیادی در این جنگ ایفا کردند. شیر زنان این طایفه نیز با پخت نان و تهیه آذوقه مورد نیاز جنگجویان حضوری پررنگ داشتند. بسیاری از مردان و جوانان شجاع این طایفه نیز در این جنگ کشته شدند .ملا یداله فرزند ملا رستم بیگدلی که از منسوبان ملانورعلی بود در دشت شیر حماسه آفرید و اشعار زیر در تجلیل از وی سروده شده است:
دشت شیر وجمجمه دالون وشلوهه
یدالله ملارستم سی جنگ کلوهه
دشت شیر تل بلند همه تش اوبید
یداله ملارستم بیکس کش اوبید
بار سوم یک تیپ نظامی با سازو برگ مجهز به فرماندهی سرهنگ «همایونی» فرمانده لشگر خوزستان به منطقه اعزام شد اما قبل از رسیدن قوای دولتی، اهالی روستاها را تخلیه کردند و به کوهستان پناه بردند. با کوچ بسیاری از عشایر به سردسیر، اعزام نیرو به منطقه بختیاری موثر واقع شد و کنترل منطقه جانکی گرمسیر و ایذه در اختیار قوای دولتی قرار گرفت. روزنامه اطلاعات در 21/2/22 13 خبر متواری شدن شورشیان و رهایی یافتن محاصرهشدگان در قلعه تل را منتشر کرد. (اطلاعات شماره 5167) با ورود ایل به ییلاق ، آشوب و ناامنی نیز به سردسیر کشانده شد و سراسر منطقه را فراگرفت. یدالله خان جلیلی پسر میرزا خون ، عبدالله اسد پور جلیلی ، اسماعیل خان عکاشه ، جهانشاه خان عکاشه پسر بابا خان و بردارش پادگان گندمان به فرماندهی سروان برومند را مورد حمله قرار دادند ، آن را محاصره کرده و بطور روزانه آنها را گلوله باران می کردند. در این عملیات یک سرباز کشته و کامیون های ارتش نیز منهدم شدند.موسی خان عکاشه نیز به همراه یک دسته تفنگچی مامور بستن گردنه حلوایی و حفر خندق به منظور جلوگیری از عبور کامیون ها و محموله های نظامی شد. این گروه با یک ستون نظامی که قصد داشت پادگان گندمان را از محاصره نجات دهد ، درگیر شدند و چون قوای ارتش مجهز به سلاح های سنگین بودند ، تلفات زیادی به بختیاری ها وارد شد. در اوایل مردادماه قوای تحت امر ابوالقاسم خان به فرماندهی یدالله جلیل پور ، عبدالله اسدی پور ، حیات خالدی و ملا شاه محمد درویشی فلاردی مامور شدند قوای نظامی مستقر در پادگان «زردیا» در گردنه رخ و ارتفاعات قهوه رخ( فرخشهر) مورد حمله قرار دهند اما اشتباهاً پیشقراولان یک ستون نظامی را مورد حمله قرار دادند و تلفاتی به آنان وارد سلاختند. اما با رسیدن ستون نظامی ، بختیاری ها زیر آتش تویخانه و مسلسل قرار گرفتند و تمام اسب هایشان تلف گردید. چند نفر از بختیاری ها نیز به اسارت درآمدند.
در همین ایام مرتضی قلیخان صمصام به سمت فرمانداری شهرکرد و بختیاری منصوب گردید. دولت یک تیپ سرباز در اختیار وی قرار داد تا آرامش را در بختیاری برقرار و از ادامه ناامنی و شورش جلوگیری کند. انگلیسیها نیز از این ناامنی به شدت آشفته و ناراحت بودند، دولت ایران را تحت فشار گذاشتند. دولت مصصم گردید این غائله را پایان دهد. سرلشگر جهانبانی به نخستوزیر پیشنهاد کرد که فضلالله علی آبادی بازرس بنگاه راهآهن که از دوستان صمیمی ابوالقاسم بختیار بود، به اصفهان اعزام شود تا به اتفاق وی به بختیاری رفته، غائله آنجا را خاتمه دهند. نخستوزیر شرحی به وزیر راه نوشته که دستور دهد فوراً علی آبادی به اتفاق سرلشگر جهانبانی به اصفهان بروند. اشخاص نامبرده در پنجم مرداد ماه عازم اصفهان شدند. در روز 28 مرداد ماه علی آبادی در روستای «اورگان» ملک شخصی ابوالقاسمخان در 25 فرسنگی اصفهان، ابوالقاسمخان را ملاقات کرد. پس از گفتگو مقرر شد در 29 مرداد ماه در روستای «دستنا» ابوالقاسمخان با سرلشگر جهانبانی ملاقات کند. مرتضی قلیخان نیز تعدادی از خوانین بختیاری را نزد ابوالقاسمخان فرستاد تا وی را راضی کنند که سواران خود را متفرق کند و با نمایندگان دولت به مذاکره بپردازد. تماسهای متعددی نیز با کلانتران و کدخدایان بختیاری برقرار کرد. بالاخره بدون جنگ و خونریزی غائله پایان یافت و اجتماع بختیاریها از هم پراکنده شود. نتیجه این تماسها و تلاشها آن شد که ملاقات در موعد مقرر و با حضور مرتضی قلیخان انجام گرفت. ابوالقاسمخان نسبت به دولت مرکزی اظهار اطاعت نمود و تعهد داد که بر علیه دولت انگلیس دست به اقدامی نزند و بدون اجازه دولت از تهران خارج نشود. در برخی نشریهها آمده بود که ابوالقاسمخان به مدت پنج سال نفی بلد گردید. سرلشگر جهانبانی نیز قول مساعد داد که ابوالقاسمخان از حمایت و کمک دولت برخوردار گردد. در پایان مذاکرات مقرر گردید که به اتفاق به تهران بروند. روز 30 مردادماه ابوالقاسم بختیار به اتفاق جهانبانی، علی آبادی و مرتضی قلیخان روانه اصفهان شدند. پس از چند روز توقف با هواپیما به سوی تهران حرکت کردند. (اطلاعات 21/6/22 شماره 5270)؛ امیری، 1385: 217) در مقابل با هدف راضی نگه داشتن ابوالقاسمخان، هیات دولت تصویب کرد که ماهیانه مبلغ سه هزار ریال به وی پرداخت گردد. (سند شماره 4)
در راستای اقدامات مرتضی قلیخان «جیکاک» افسر و مأمور اطلاعاتی اینتلجنت سرویس بریتانیا که رابطهای صمیمانه و دوستانه با مرتضی قلیخان داشت و مرتب به دیدارخان میآمد، نیز دست بهکار شد تا از گسترش ناامنی به مناطق نفتخیز جلوگیری کند. مهراب امیری به نقل از یکی از خوانین بختیاری آورده است که روزی جیکاک در حضور تمام سران و رؤسای طوایف بختیاری با لحن تملقآمیزی خطاب به جمعیت در حالی که به مرتضی قلیخان اشاره میکرد گفت: حضرت اشرف (یعنی مرتضی قلیخان) پدر من است و هرچه امر کند ما (انگلیسیها) انجام خواهیم داد. این اظهار تملق از جانب کسی که مأمور رسمی انگلیس یعنی نمایندهی دولتی بود که میرفت در جنگ جهانی دوم فاتح شود به معنای آن بود که انگلیس در رقابت میان ابوالقاسمخان بختیاری- طرفدار آلمان- و مرتضی قلیخان طرفدار انگلیس حمایت تمام و کمال را از مرتضی قلیخان خواهد داشت. (گارثویت1373: 229؛ پوربختیار، 1384: 127)
7 آبان
تولد کوروش بزرگ بر همگان مبارک
7 آبان ماه مطابق با بیست و نهم اکتبر روز جهانی کوروش (سایرس دی) نام گذاری شده است که از دیر باز پارسیان، یهودیان، دوستداران حقوق بشر و هواداران اداره جهان به صورت ملل مشترک المنافع آن را گرامی می دارند و رعایت می کنند.
این روز به مناسبت تکمیل تصرف امپراتوری بابل به دست ارتش ایران (اکتبر سال 539 پیش از میلاد) و پایان دوران ستمگری در دنیای باستان برقرار شده است . 2544 سال پیش در همین ماه اعلامیه تاریخی کوروش بزرگ در زمینه حقوق افراد و ملل انتشار یافته بود که نخستین سنگ بنای یک دولت مشترک المنافع جهانی و هر سازمان بین المللی بشمار می آید.
جشنهای دیگر سال
سروش روز
در ماه فروردین علاوه بر عید نوروز چند جشن دیگر هم وجود داشت، یکی در روز ششم، که زادروز زرتشت در نظر گرفته شدهاست (که فاقد منبع تاریخی است)، روز نوزدهم جشن فروردگان و دیگری جشن سروش روز بود. این روز از این روی فرخنده دانسته میشد که به سروش اختصاص داشت و سروش فرشتهای است که شب را مراقبت میکند.[60] به غیر از سروش روز در روز هفدهم هر ماه نیز سروش نام دارد. در برهان قاطع آمدهاست که نیک است در این روز دعا کردن و به آتشکده رفتن.[61]
جشن آبانگاه
در روز دهم ماه فروردین جشنی برگزار میشدهاست، موسوم به آبانگاه که آنهم با آب و باران و مراسمی در تقدیس آن مربوط است.[62]
جشن خزان
گویا دو جشن تحت عنوان خزان برگزار میشد. جشن خزان نخستین و جشن خزان دوم. اولی در روز هشتم شهریور ماه و دومی روز اول مهر. [63]
سیرسور
در روز چهاردهم دی ماه رسم بود که خوراکهایی با سیر طبخ کرده و بخورند.[64] از آنجا که به اعتقادایرانیان باستان در این روز بود که دیوان بر جمشید چیره شدند و او را کشتند بنابراین رسومی را برای دفع دیوان داشتند که یکی از آن ها خوردن سیر بود. آنان سیر را با غذا میخوردند یا آن را درون گوشت مینهادند و میپختند.[65]
جشن بتیکان
روز پانزدهم از ماه دی یعنی روز دی به مهر که دیبگان نیز خوانده شده، عامه? مردمی جشنی موسوم به بتیکان داشتهاند. در این روز مردم برای از بین بردن موجودات زیانرسان از خمیر یا گل تندیسی از آدمی ساخته و آنرا در مدخل در یا راهرو خانهها مینهادند، بعداً این مجسمه را میسوزاندند.[66][67]
جشن گاوگیل
شانزدهمین روز از ماه دی که به نام ایزدمهر نام گذاری شده جشن گاوگیل یا کاوکیل واقع بوده است.[68] سبب این جشن را گفتهاند مملکت ایران در این روز از ترکستان جدا شده و گاوهایی که ترکستانیان از ایرانیان به یغما برده بودند، پس گرفتهشد. [69]
جشن بادبره
وجه تسمیه? این جشن به عنوان آن است یعنی بادبره. گویند هفت سال در ایران باد نیامد. در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت «دیشب آن مقدار باد آمد که موی بر پشت گوسفندان بجنبید.» پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و به این روز به یادگار به بادبره شهرت یافت. ابوریحان بیرونی میگوید در قم و حوالی آن باد روز با مراسم بسیار مفصلی که با شادی و پایکوبی همراهاست برگزار میشود و بازاری تدارک میبینند که در آن بازار وسایل شادی و رفتوآمد و گونهای کارناوال برپا میگردد. اما در اصفهان این روز را کژین مینامند و جشنی تدارک میشود به مدت یک هفته و چون جشنهای بزرگ به طول میانجامد.[70]
یلدا
واژه?یلدا از زبان سریانی و به معنای تولد است و سبب این نام گذاری را چنین دانستهاند که در پایان این شب دراز که اهریمنی است خورشید یا مهر متولد میشود و تاریکی را از میان میبرد.[71] یلدا و مراسمی که در نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال برپا میکردند، سابقهای چند هزار ساله دارد و از رسوم ویژه آریاییهاست. اقوام قدیم هندوایرانی و هندواروپایی جشن تولد آفتاب را آغاز زمستان میگرفتند به ویژه ژرمنیها عید تولد آفتاب را در آغاز زمستان گرفته و آن را به خدای آفتاب نسبت میدادند و این بیتناسب هم نیست، چه واقعاً آغاز زمستان مثل تولد جدید خورشید است. آشکار است که به موجب بلندترین شب که تاریکی که مظهر اهریمن بود بیشتر در زمین میپایید، این شب را نحس و بدیمن میشمردند. در شب یلدا جهت رفع این نحوست، آتش میافروختند، گرد هم جمع میشدند و خوان ویژه میگستردند. این سفره جنبه? دینی داشت و مقدس بود.[72]
جشن بمو
جشن بمو بزرگترین و مهمترین جشن مانویان بودهاست که در شهریور روز از شهریور ماه برابر با چهارم شهریور از گاهشماری مانوی برگزار میشدهاست. این جشن پس از قتلعام مانویان به فراموشی سپرده شد.[73]
منابع
اذکایی، پرویز. نوروز تاریخچه و مرجعشناسی. تهران: وزارت فرهنگ و هنر، مرکز مردمشناسی ایران، 1353.
بهار، مهرداد. از اسطوره تا تاریخ. تهران: نشر چشمه، 1376. شابک 964-6194-36-2.
بهرامی، عسکر. جشنهای ایرانیان. چاپ اول. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1383. شابک 964-379-030-4.
پورداوود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداوود. چاپ اول. تهران: مؤسسه? انتشارات امیرکبیر، 1343.
رضی، هاشم. گاهشماری و جشنهای ایران باستان. تهران: انتشارات فروهر، 1358.
عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی. تهران: انتشارات توس، 1374.
کریستن سن، آرتور. نخستین انسان و نخستین شهریار. ج. دوم. ترجمه? احمد تفضلی. ژاله آموزگار. تهران: انتشارات توس، 1368.
کیوان، مصطفی. نوروز در کردستان. تهران: سازمان چاپ تبریز، 1349.
موله. ایران باستان. ترجمه? ژاله آموزگار. تهران: انتشارات توس، 1365.
کاشت حبوبات جهت تفال زدن
یکی از آیینهای که پیش از نوروز تدارک آن مرسوم بوده، پروردن سبزه میباشد. به موجب روایتی کهن، بیست و پنج روز پیش از عید، ستونهایی از خشت خام اطراف حیاط دربار برپا میکردند و بر فراز هر ستونی نوعی دانه از حبوبات میکاشتند و خوبی و بدی رویش غلات را در سالی که در پیش بود، از چگونگی روییدن آن پیش بینی میکردند. معمول بود به رشد این دانهها نگریسته و هر یک از دانههایی که بهتر بار آمده بود، تفال میزدند که آن محصول در سال بیشتر خواهد بود. در خانهها نیز در ظروف ویژه سبزه به عمل میآوردند. هر کدام از مردمان در ظرفی یا چیزی مانند آن اقلامی از دانهها از قبیل گندم، جو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، نخود، کنجد، باقلا، ذرت، و ماش میکاشتند.[50]
جشن و مراسم آبپاشی
از جمله مراسم بسیار مشهور و سنتی معتبری که در نوروز انجام میشد، رسوم آبریزگان یا شستوشو و غسل و آب پاشیدن به یکدیگر بودهاست. البته به نظر میرسد که مراسم آبپاشی و جشن آبریزگان اصلی همان تیرگان باشد و در نوروز رسوم آبریزگان عبارت بودهاست از غسل و شستوشو و آماده شدن از لحاظ سنن دینی جهت حلول سال نو.[51]
هدایای نوروزی
در نوروز و مهرگان رسم بود که نمایندگان و بزرگان و فرمانروایان ایالات و اشراف و عامه? مردم هر یک به توانایی و استطاعت، هدایایی را به دربار اهدا میکردند.[52] در نوروز مردم به یکدیگر شیرینی هدیه میدادند و این رسم در دوران ساسانی همگانی بودهاست. در نوروز بزرگ، پیش از لب به سخن گشودن، شکر میخورند و بر خود روغن میمالند تا از انواع بلایا در طول سال، در امان باشند.[53]
کوسه برنشین
مراسم کوسه برنشین یا بهار جشن. ابوریحان بیرونی شرح این رسم را آوردهاست که در اولین روز بهار یک مرد کوسه (یعنی شخصی که او را در چانه و زنخ زیاده بر چند موی نباشد.) را بر خر مینشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادزن که خود را مرتب باد میزد اشعاری میخواند که حاکی از وداع با زمستان و سرما بود و از مردم چیزی به سکه و دینار میگرفت. آنچه از مردم میستاند، از بامداد تا نیمروز به جهت خزانه و شاه بود و آنچه از نیمروز تا عصر اخذ میکرد، تعلق به خودش داشت. آنگاه اگر از عصر وی را می دیدند، مورد آزار و شتم قرار میدادند.[54] این رسم در روزگار ساسانی و دوره? اسلامی، توسط غلامان سیاه اجرا میشده که ملبس به لباسهای رنگارنگ شده و با آرایش ویژه و لهجه? شکسته و خاصی که داشتند، دف و دایره میزدند و ترانههای نوروزی میخواندند. حاجی فیروزهای امروزی که مقارن نوروز و سال نو در کوی و برزن مردم را به طرب در میآورند، از بقایای آن رسم کهن است. با این تفاوت که امروزه چون غلام و سیاهانی نیستند که چنین کنند، دیگران خود را سیاه کرده و به زی آنان آراسته و تقلیدشان میکنند.[55]
میر نوروزی
در ایران رسم بود در ایام عید نوروز محض تفریح عمومی و مضحکه فردی عامی و از میان مردم را به عنوان پادشاه یا امیر یا حاکمی موقتی به نام میر نوروزی انتخاب میکردند و برای یک یا چند روز زمام امور شهری را به عهدهاش میسپردند پس از انقضای ایام جشن سلطنت او نیز به پایان میرسیدهاست. واضح است که جز تفریح و خنده و بازی هیچ منظور دیگری در بین نبودهاست و احکامی که میرنوروزی صادر میکرده پس از نوروز به حال اول بازگردانده میشده است. نظیر این جشن در بابل نیز مرسوم بود.[56]
بار عام نوروزی
نگاره مراسم پیشکش هدایا، به پادشاهان هخامنشی، در تخت جمشید. زمان برگزاری این مراسم، احتمالاً در نوروز یا مهرگان بودهاست. در زمان هخامنشیان، شاه، نوروز را در تخت جمشید برپا میداشت.[57] از رسمهایی که شاهان در نوروز برگزار میکردند، یکی این بود که شاه جشن نوروز را افتتاح میکرد و به مردمان اعلام میداشت که وی آنان را بار خواهد داد و به آنان نیکی خواهد کرد. دومین روز، بلند پایهترین کسان را بار میداد، یعنی دهقانان و اعضای خاندانهای بزرگ (اشراف بلند پایه? موروثی، ویسپوهران). سومین روز، اسوران و بلندپایهترین موبدان را بار میداد. چهارمین روز، خانواده? خود و نزدیکان خویشان و درباریان را بار میداد و پنجمین روز، فرزندان و کارگزاران خود را بار میداد. بدین ترتیب به هر کدام رتبه و اکرامی را که شایسته? آن بود ارزانی میداشت چون روز ششم فرا میرسید، شاه که وظایف خود را نسبت به آنان انجام دادهبود، نوروز را برای خود و در خلوت جشن میگرفت. در دو جشن بزرگ نوروز و مهرگان تظلم و دادخواهی و بار عام شاه و رسوم اهدای پیش کشها بسیار اهمیت داشت و با تشریفات فراوان اجرا میشد. [58] در نوروز رسمی در دربار جاری بود که اربابان نقش بندگان را برعهده میگرفتند و برعکس. خواجه نظامالملک طوسی وزیر مشهور سلاطین سلجوقی نکته? دیگری درباره? جشن نوروز در زمان ساسانیان ضبط کردهاست. رسم ملکان عجم چنان بوده است که روز نوروز و مهرگان پادشاه اجازه? دیدار عامه? مردم را میدادهاست و هیچ کس را مانعی از دیدار با شاه نبودهاست. هر کس قصه? خویش نوشته و شکایت خود را آماده میکرد و شاه نامهها و شکایات مردم را یک به یک، بررسی میکرد. اگر از شاه شکایتی میشد، موبد موبدان را قاضی قرار داده و شاه از تخت به زیر آمدی و پیش موبد به دو زانو مینشست و می گفت «بدون محابا بین من و این مرد داوری کن. هیچ گناهی نیست، نزدیک ایزد تعالی، بزرگتر از گناه پادشاهان چون شاه بیدادگر باشد، لشکر همه بیدادگر شوند و خدای عز و عجل را فراموش کنند و کفران نعمت آرند.» پس موبد به داد مردم، رسیدگی کرده و داد به تمامی بستاند و اگر کسی بر ملک، دعوی باطل کرده بود، عقوبتی بزرگ به او میداد و می گفت «این سزای آن کس است که بر شاه و مملکت وی عیب جوید.» در نوروز هر که ضعیف تر بود، نزدیکتر به شاه بود و کسانی که قویتر بودند، باید دورتر از شاه جای میگرفتند. از زمان اردشیر تا زمان یزدگرد بزه گر (یکم)، این رسم بر جا بود. یزدگرد روشهای پدران را بگردانید. خواجه نظامالملک طوسی، یزدگرد یکم را به عنوان پادشاهی که این رسم را برانداخته، معرفی کردهاست ولی در واقع این رسم توسط یزدگرد دوم، لغو شدهاست.[59]
50و51و52-رضی، گاهشماری و جشنهای ایرانیان، 208و173و216
53-↑کریستن سن، نخستین انسان و نخستین شهریار، 482.
54و55و56-↑رضی، گاهشماری و جشنهای ایرانیان، 241و244و246
57↑ ایران باستان، ص 16
58-↑رضی، گاهشماری و جشنهای ایرانیان، 214.
59-↑کریستن سن، نخستین انسان و نخستین شهریار، 488 و 489.
کی از مشخصات و ویژگیهای جشن سده تعاون و همکاری مردم است. این جشنی است، همگانی در گذشته مرسوم بوده که گردآوری هیزم و خار و خاشاک برای جشن فریضهای دینی است و کرداری است که ثواب دارد.[39]مغان را سنتی بودهاست که جانوارن موذی و زیانآور را باید منهدم سازند تا زیان و آسیب اهریمنی کاسته گیرد. جانوران موذی را در اصطلاح خرفستر میگویند و آلتی داشتند که بدان آن جانواران موذی را نابود میکردند که خرفسترغن نامیده میشد با توجه به قراین مذکور و با تأمل در داستان هوشنگ و مار و آتش گویا رسم سنتی مغان چنان بوده که در جشن سده جانواران موذی و زیانآور را در آتش میراندهاند.[40]
یکی از مشخصات و ویژگیهای جشن سده تعاون و همکاری مردم است. این جشنی است، همگانی در گذشته مرسوم بوده که گردآوری هیزم و خار و خاشاک برای جشن فریضهای دینی است و کرداری است که ثواب دارد.[39]مغان را سنتی بودهاست که جانوارن موذی و زیانآور را باید منهدم سازند تا زیان و آسیب اهریمنی کاسته گیرد. جانوران موذی را در اصطلاح خرفستر میگویند و آلتی داشتند که بدان آن جانواران موذی را نابود میکردند که خرفسترغن نامیده میشد با توجه به قراین مذکور و با تأمل در داستان هوشنگ و مار و آتش گویا رسم سنتی مغان چنان بوده که در جشن سده جانواران موذی و زیانآور را در آتش میراندهاند.[40]
جشن سوری پایان سال
در تقویم و روزشماری ایرانیان شنبه و چهارشنبه و یا آدینه وجود نداشتهاست. اساس تقسیم آنان در روز شماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نامهای کنونی روزها بخش کنند، لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقیقاً چنین جشنی برگزار نمیشدهاست. روز شماری کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شد. جشن سوری یک عادت و رسم قدیمی بوده که در پایان سال اجرا میشده است و آنچه مسلم است، چهارشنبه نبودهاست. علت جشن و آتش افروزی در ایام آخر سال مربوط میشود به جشن فروردگان که فروهرها یا ارواح مردگان به مدت ده شبانه روز از جایگاه اصلی خود در آسمان به شهر و دیار و خانومان فرودآمده و میان بازماندگان زندگی میکنند. یکی از واجبات و سنتهای معمول آتش افروختن بر سربامها و در کوی و برزن بودهاست. علتی که برای آن ذکر میکنند، اینست که ارواح را راهنما باشد تا در روشنی و فروغ آن به خانههای خود درآیند.[41]
نوروز و جشنهای مربوط به نوروز
ابوریحان بیرونی نوروز نامیدن این روز را از آن رو میداند که به قول وی پیشانی سال نو است با این همه به سبب گردش سال در گاهشماری اوستایی نو مشکلاتی در باب تعیین زمان واقعی نوروز پدید آمدهاست. از دوره? اسلامی شواهدی در دست است که نشان میدهند واقع شدن نوروز در نقطه? اعتدال بهاری و آغاز کردن سال نو از اول بهار از عهد ملکشاه سلجوقی است و پیش از آن دست کم طی دورههایی نوروز در موقعیتهای دیگری برگزار میشدهاست.[42]
نوروز کوچک
روز نخست فروردین ماه نوروز عامه یا نوروز کوچک یا نوروز صغیر خوانده میشد. پنج روز اول فروردین جشن نوروز گونهای همگانی داشته و عموم مردمان به اجرای مراسم و سرور و شادمانی میگذرانیدهاند، از اینرو آنرا نوروز عامه نامیدهاند.[43]
نوروز بزرگ یا خردادروز
در گاهشماری ایران باستان، روز ششم هر ماه شمسی و ماه سوم هر سال خورشیدی، بنام خرداد میباشد.[44]نوروز بزرگ یا خردادروز نام ششمین روز فروردین ماه در ایران باستان بودهاست. خردادامشاسپند موکل بر آب است و این روز بدو منسوب میباشد. این روز در میان جشنها و اعیاد فراوان ایران باستان به ویژه دوران ساسانیان از اهمیت و ارزش و تقدس خاصی بهره داشتهاست. در پهلوی رساله ای است به نام ماه فروردین روز خرداد که بسیاری از حوادث مهم به موجب آن در چنین روزی واقع شده و هم چنین بسا رویدادها که در آینده در چنین روزی حادث خواهد شد. اما چنانکه در سنت است و زرتشتیان بدان باور دارند که تولد زرتشت نیز در چنین روزی است، در این رساله بدان اشاره نشدهاست.[45] بعدها وقتی ایرانیان اسلام و تقویم عرب را پذیرفتند، جشن زرتشتی فروردگان و نوروز بزرگ، در ششمین روز ماه فروردین، از بین رفت.[46]
مراسم ایرانیان باستان در نوروز
آداب و رسوم نوروزی همه سرچشمهای کهن دارند و از نظرگاه دانش مردمشناسی بسیار جالب توجه برای مطالعه هستند. ایرانیان عقیده داشتند که سرنوشت انسان و جهان در سالی که در پیش است، در نوروز تعیین میشود. گفته میشد که در این روز زرتشت با خدا گفتگویی پنهانی داشت و در این روز نیکبختیها برای مردمان زمین، تقسیم میگردد و از این روست که ایرانیان آن را روز امید نامند.[47]
خوان نوروزی
ایرانیان عقیده داشتند که در ایام نوروز ارواح درگذشتگان از جایگاه آسمانی خود به زمین و به خانههای خویش باز میگردند. بازماندگان برای پذیرایی از آنها سفرهای رنگین میگستراندند و انواع خوراکها و نوشیدنیها را در آن مینهادند تا ارواح درگذشتگان از پذیرایی و صفا و پاکیزگی بازماندگان، دل خوش شده و آنان را برکت عطا کنند. این رسم توجیه سفره? نوروزی یا هفت سین شد. استاد پورداود هفت سین را همان خوانی که جهت درگذشتگان میگستردند، میداند.[48] محققان بر این نظرند که چیدن هفت سین در سفره? نوروزی بعد از تسلط اعراب در ایران معمول شدهاست و ایرانیان باستان خوان نوروزی را با هفت عنصر که حرف اول آن با شین بودهاست، میآراستهاند و آن هفت عنصر عبارت بودند از: شمع، شیرینی، شراب، شیر، شربت، شکر و شانه. پس از تسلط اعراب بعلت اینکه یکی از این هفت عنصر شراب بودهاست، هفت شین را موقوف و بجای آن هفت سین معمول شدهاست.[49]
39و 40و41↑رضی، گاهشماری و جشنهای ایرانیان، 343.343و150
42-↑بهرامی، جشنهای ایرانیان، 52.
43-↑اذکایی، نوروز تاریخچه و مرجعشناسی، 12.
44-↑عفیفی، اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، 498.
45-↑رضی، گاهشماری و جشنهای ایرانیان، 201 و 202.
46و47↑کریستن سن، نخستین انسان و نخستین شهریار، 481.483
48-↑رضی، گاهشماری و جشنهای ایرانیان، 235.
49-↑بهرامی، جشنهای ایرانیان، 56.
بازدید دیروز : 12
کل بازدید : 280730
کل یاداشته ها : 89